ايّوب(عليه السلام)

پدیدآورمحمد خراسانی

نشریهدائرة المعارف قرآن

شماره نشریهجلد 5

تاریخ انتشار1388/02/05

منبع مقاله

share 4775 بازدید

ايّوب(عليه السلام): پيامبرى بزرگ و الگوى صبر و استقامت

ايّوب نامى است عبرى كه ايبوب و يوباب نيز خوانده شده است.[39] برخى آن را به احتمال برگرفته از ريشه عبرى ايبوب به معناى گريه يا از ايبت به معناى ندبه دانسته‌اند[40]؛ برخى شارحان تورات آن را در اصل عربى و ترجمه شده به عبرى دانسته و گفته‌اند: اين واژه به آيب در عربى به‌معناى بازگشت كننده به سوى خدا نزديك است.[41] اين معنا با وصف «اوّاب» كه براى ايوب در آيه 34 ص/38 آمده، سازگار است.[42] برخى ديگر آن را برگرفته از آبَ يَؤوب و به معناى كسى مى‌دانند كه سلامتى و مال و خانواده خود را باز‌يافته است.[43]
نسب ايوب مورد اختلاف است؛ مشهور نسب شناسان جدّ ششم وى را ابراهيم(عليه السلام)دانسته‌اند[44]، در‌صورتى كه ضمير «ذُرِّيَّتِهِ» در آيه 84 انعام/6: «و‌مِن ذُرِّيَّتِهِ داوودَ وسُلَيمـنَ واَيّوبَ» به ابراهيم بازگردانده شود اين نظر به واقع نزديك‌تر است[45]؛ اما بر اساس گفته برخى كه پدر ايوب را از مؤمنان به ابراهيم و مادرش را از فرزندان لوط دانسته‌اند[46] وى از معاصران حضرت ابراهيم است؛ نه از نوادگان نديده او. البته اين با ديدگاه مشهور كه جدّ ششم وى را ابراهيم دانسته‌اند مخالف است. درباره زمان زيست ايّوب احتمالهايى از جمله معاصر بودن با موسى، يعقوب، سليمان و يوسف وجود دارد.[47] با توجه به اينكه بيشتر مورخان و مفسران ايوب را از طريق عيص‌بن اسحاق، به ابراهيم منسوب مى‌دانند، وى از پيامبران بنى‌اسرائيل نيست، زيرا آنان فرزندان يعقوب، برادر عيص بودند.[48]
برخى ايوب را از پيامبران اولوا العزم دانسته و معتقدند كه وى از پيامبرانى است كه افزون بر نبوت، مقام پادشاهى نيز داشته است و آمدن نام وى در كنار داود و سليمان (انعام/6‌،84) را شاهد بر آن دانسته‌اند، چنان‌كه برخى متون تفسيرى و تاريخى نيز وى را از پادشاهان روم دانسته است.[49] كتاب مقدس نيز در سِفْر ايوب به تفصيل سرگذشت ايوب را آورده؛ امّا به نبوت وى اشاره‌اى نكرده است.[50]
نام ايوب(عليه السلام) 4 بار در قرآن آمده است: در سوره نساء/4، 163 و انعام/6‌،84 ـ 90 نام وى در رديف پيامبران ديگر ذكر و به مقام نبوت و بعضى صفات برجسته او تصريح شده است. در سوره انبياء/21، 83 ـ 84 اجابت دعاى او دربرطرف شدن سختى و مصيبتهايش و در سوره ص/38، 41 ـ 44 با تفصيل بيشترى مشكلات آن حضرت، پايان يافتن آن و روى‌آوردن نعمتهاى الهى به وى بيان شده است.

ابتلاى ايوب(عليه السلام):

آيات مربوط به ايوب، گرفتار شدن وى به درد و رنج را به صراحت گزارش مى‌كند؛ اما به چگونگى و سبب آن هيچ اشاره‌اى ندارد: «و اَيّوبَ اِذ نادى رَبَّهُ اَنّى مَسَّنِىَ الضُّرُّ و اَنتَ اَرحَمُ الرّاحِمين» (انبياء/21، 83)؛ همچنين از آيه 43 ص/38 برمى‌آيد كه خانواده و فرزندانش نيز از بين رفته بودند: «وَ وَهَبنا لَهُ اَهلَهُ وَ ...» . اين در حالى است كه انبوهى از روايات و گزارشهاى تاريخى در اين باره وجود دارد كه در اين ميان دسته‌اى به افراط گراييده و گزارش كرده‌اند كه ايوب(عليه السلام) به مَرضى مبتلا شد كه مردم و اطرافيان به جز همسرش وى را ترك كردند. همه اعضاى بدن، جز قلب او به بيمارى جزام دچار شد. مردم از حالت او دچار وحشت و تنفر شده و وى را در مزبله‌اى در بيرون شهر جاى دادند. برخى نيز آن را از نوع روماتيسم و دردهاى مفصلى دانسته‌اند.[51] مدت درد و رنج وى نيز 7 يا 18 سال گفته شده است.[52]
درباره سبب گرفتارى و بيمارى ايوب نيز مطالبى گفته شده كه با چالش جدى روبه‌روست؛ گاهى سبب آن را پناه بردن ايوب به فرعون بر اثر قحطى در سرزمين شام گفته‌اند و اينكه در حضور فرعون به اعمال او اعتراض نكرده است.[53] اين افراد برآن‌اند كه آيه 41 ص/38: «واذكُر عَبدَنا اَيّوبَ اِذ نادى رَبَّهُ اَنّى مَسَّنِىَ‌الشَّيطـنُ بِنُصب و عَذاب» تأييد بر اين است كه او مرتكب گناه ترك امر به معروف و نهى از منكر شده؛ زيرا عذاب، جزاى گناه است. گاهى هم يارى نكردن مظلومى كه از وى يارى جسته بود يا مغرور شدن وى به مال فراوان را سبب گرفتاريش گفته‌اند[54]؛ اما افزون بر معتزله[55] دانشمندان و مفسران شيعه نيز اين دسته گزارشها را برنتابيده و آن را بر گرفته از تورات و اسرائيليات دانسته‌اند كه از‌طريق وهب‌بن منبه و كعب الاحبار به منابع اسلامى وارد شده است.[56] چالش ياد شده بر‌اين ديدگاه كلامى استوار است كه انبيا چون مرجع و هدايتگر مردم‌اند، هرگز به بيمارى نفرت‌انگيز دچار نمى‌شوند[57] و نيز پناه بردن به فرعون، يارى نكردن مظلوم، غرور و ترك امر‌به‌معروف و نهى از منكر با عصمت آنان سازگار نيست، هرچند برخى در توجيه گزارش‌هاى ياد شده، بيمارى ايوب را مربوط به پيش از نبوّت وى دانسته‌اند.[58] از سويى هيچ دليلى هم وجود ندارد كه بيمارى و گرفتاريهاى ايوب پيامد گناه او باشد و واژه «عذاب» در آيه 41 ص/38: «اَنّى مَسَّنِىَ الشَّيطـنُ بِنُصب و عَذاب» نيز به معناى مجازات نيست، بلكه به معناى درد و رنج و ضرر است، برخلاف واژه «عقاب» كه همواره به معناى مجازات است.[59] احاديث اسلامى نيز گزارشهاى ياد‌شده را رد مى‌كند. در روايتى از امام صادق(عليه السلام)ساحت انبيا منزه از گناه دانسته و ابتلاى ايوب به بوى بد، كريه شدن چهره، جارى شدن خون و چركابه از بدن و تنفر مردم از وى نفى شده است. براساس اين روايت دورى مردم از وى به سبب فقر و ناتوانى ظاهريش بود.[60]

نقش شيطان در ابتلاى ايوب:

ديگر موضوع مورد چالش در قصه ايوب رابطه شيطان* با مصيبتهاى اوست. قرآن به صراحت شكوه ايوب به خدا از آسيب شيطان را گزارش مى‌كند: «اَنّى مَسَّنِىَ الشَّيطـنُ بِنُصب و عَذاب» . (ص/38،41) بر اساس گزارشهاى تاريخى همه مصيبتهاى ايوب به وسيله شيطان بود. خداوند شيطان را بر مال، فرزندان و جسم ايوب مسلط ساخت تا صبر و پايدارى وى را به شيطان نشان دهد.[61] گرچه برخى در تفسير اين آيه اعطاى چنين سلطه و قدرتى را به شيطان از سوى خداوند دور از حقيقت ندانسته‌اند[62]؛ اما نظرى كه بر پايه مبانى اعتقادى و روايات ائمه(عليهم السلام)بيشتر مورد توجه و تأكيد مفسران و متكلمان شيعه قرار گرفته است مقصود از مسّ شيطان را وسوسه او مى‌داند؛ يعنى شيطان، هنگام گرفتارى و بيمارى ايوب، از يك سو او را به بى‌صبرى و جزع و از سوى ديگر مردم و اطرافيان را به ترك او فرا‌مى‌خواند. اين ديدگاه برخلاف ديدگاه نخست با قرآن كه شيطان را فاقد سلطه ياد‌شده بر انسان و تنها وسوسه‌گر مى‌خواند سازگار است: «... و ما كانَ لِىَ عَلَيكُم مِن سُلطـن اِلاّ اَن دَعَوتُكُم فَاستَجَبتُم لى فَلا‌تَلومونى ولوموا اَنفُسَكُم...» . (ابراهيم/ 14، 22)[63] درباره سبب ابتلاى ايوب نيز گفته‌اند: حسد ابليس به شكرگزارى وى بر نعمتهاى فراوانى بود كه پروردگار به او عطا كرده بود. ابليس به خداوند عرض كرد كه اگر نعمت را از ايوب بگيرى ديگر شكرگزار نخواهد بود و خداوند مال و فرزندان و سلامتى را از او ستاند و با وجود اين از شكرگزارى ايوب كاسته نشد و وى در همه مراحل آزمون الهى، صبر كرد.[64] در روايتى امام‌صادق(عليه السلام)سبب ابتلاى وى را به گونه‌اى ديگر بيان كرده و آن اينكه خداوند ايوب را به بلايى بزرگ گرفتار كرد تا مردم از ديدن وضع او عبرت گيرند و هيچ گاه ضعيف، فقير و مريض را تحقير نكنند و بدانند كه ممكن است خداوند ضعيف را قوى، تهيدست را توانگر و بيمار را بهبودى ببخشد و نيز هركس را بخواهد بيمار مى‌كند، گرچه پيامبر‌باشد.[65]
در اينكه چگونه مقام صبر ايوب(عليه السلام) با شكوه‌اى كه از حال خويش كرده سازگار است، مفسران[66] به تفصيل به توجيه آن پرداخته و گفته‌اند: ايوب شكوه نكرد، بلكه دعا كرد. خدا هم خواسته او را اجابت كرد: «فَاستَجَبنا لَهُ فَكَشَفنا ما‌بِهِ مِن ضُرّ» (انبياء/21،84)، افزون بر آن، شكايت به خدا با صبر منافاتى ندارد، همان گونه كه حضرت يعقوب(عليه السلام)در فراق يوسف(عليه السلام)گفت: «اِنَّما اَشكوا بَثّى وحُزنى اِلَى اللّهِ = من غم‌و‌اندوهم را تنها به‌خدا‌مى‌گويم و شكايت نزد او مى‌برم». (يوسف/12، 86) برخى نيز نه تنها آن‌را موجّه بلكه لازم دانسته و گفته‌اند: اگر كسى بر بلا صبر كند و رفع آن را از خداوند نخواهد نوعى مقاومت در برابر قهر الهى از خود نشان داده‌است.[67]

شفاى ايوب:

پس از آنكه ايوب(عليه السلام) از آزمون دشوار الهى سربلند بيرون آمد خداوند به او دستور داد پايش را بر زمين بكوبد تا چشمه آبى خنك بجوشد كه هم براى شست و شوى تنش مفيد و هم براى نوشيدن گوارا باشد: «اُركُض بِرِجلِكَ هـذا مُغتَسَلٌ بارِدٌ و شَراب» . (ص/38، 42) مكان چشمه را در سرزمين بيت المقدس، سه ميلى شهر «نوى» حد فاصل دمشق و طبريه در نواحى جولان دانسته‌اند.[68] گفته شده: دو چشمه* براى ايوب(عليه السلام)جوشيده كه از يكى آشاميد و در ديگرى خود را شستوشو داد.[69] پس از آن، خداوند همه بيماريهايش را شفا داد، آنگاه فرزندانى كه مرده يا بر اثر بيمارى طولانى ايوب او را رها كرده بودند[70] به گردش جمع شدند: «وءاتَينـهُ اَهلَهُ و مِثلَهُم مَعَهُم» (انبياء/21،84)، «و وهَبنا لَهُ اَهلَهُ ومِثلَهُم مَعَهُم» . (ص/38،43) گفته‌اند: مراد از «ومِثلَهُم مَعَهُم» افرادى از خانواده ايوب‌اند كه قبل از ايام بلا مرده بودند.[71] اقوال ديگرى نيز در تفسير اين جمله وجود دارد.[72]
قرآن كريم هدف از بازگشت اين مواهب را رحمت الهى بر او و يادآورى به «عابدان و خردورزان» مى‌داند: «رَحمَةً مِن عِندِنا و ذِكرى لِلعـبِدين» (انبياء/ 21، 84)، «رَحمَةً مِنّا وذِكرى لاِولِى الاَلبـب» . (ص/ 38، 43)

ويژگيهاى ايوب:

خداوند ايوب(عليه السلام) را به سه صفت مهم: مقام عبوديت، صبر و استقامت، و بازگشت پياپى به سوى خدا وصف كرده است: «اِنّا وجَدنـهُ صابِرًا نِعمَ العَبدُ اِنَّهُ اَوّاب» (ص/38،44) و تنها ايوب و سليمان را (ص/38، 30) «نعم العبد» خوانده، زيرا در حال نعمت شكرگزار بودند.[73] ايّوب(عليه السلام) از سلسله پيامبران ابراهيمى است، زيرا از ذريّه آن حضرت و از نيكوكاران است: «و مِن ذُرِّيَّتِهِ داوودَ وسُلَيمـنَ واَيّوبَ و يوسُفَ وموسى وهـرونَ و كَذلِكَ نَجزِى المُحسِنين» (انعام/6‌، 84) و او از هدايت ويژه الهى كه رسول اكرم(صلى الله عليه وآله)مأموريت يافت از آن پيروى كند بر خوردار شده است: «اُولـئِكَ الَّذينَ هَدَى اللّهُ فَبِهُدهُمُ اقتَدِهُ» (انعام/6‌،90) و از پيامبرانى است كه قرآن از وحى به آنان به طور ويژه سخن گفته است: «اِنّا اَوحَينا اِلَيكَ كَما‌اَوحَينا اِلى نوح والنَّبِيّينَ مِن بَعدِهِ واَوحَينا اِلى اِبرهيمَ واِسمـعِيلَ واِسحـقَ ويَعقوبَ والاَسباطِ وعِيسى و اَيّوبَ...» . (نساء/ 4، 163)

همسر ايوب(عليه السلام):

در قرآن هيچ نامى از همسر ايوب برده نشده؛ اما در تفسير آيه 44 ص/38: «و‌خُذ بِيَدِكَ ضِغثـًا فَاضرِب بِهِ ولا‌تَحنَث...» نقلها و گفته‌هاى بسيارى در باره همسر ايوب در تاريخ به‌جاى مانده است كه نمى‌توان همه آنها را پذيرفت. وى تنها كسى از اهل و اطرافيانش بود كه ايّوب را ترك نكرد، بلكه در همه سختيها و هنگام درد و رنج و مصيبت همگام با همسرش صبر كرد. در اين باره گفته‌اند: همسر ايوب براى تأمين هزينه زندگى و غذاى ايوب دسته‌اى از موى زيباى خود را به شخصى داد كه آن ابليس بود و چون ايوب از ماجرا باخبر شد او را سرزنش و سوگند ياد كرد كه اگر بهبودى بيابد 100 تازيانه به او بزند و پس از بهبودى، خداوند به او فرمود: براى آنكه سوگند خود را رعايت كرده باشد دسته‌اى از گياه يا خوشه گندم را بگيرد و يك بار به او بزند. علتهاى ديگرى نيز براى سوگند او گفته‌اند؛ از جمله اينكه چون دوران مصيبت و سختيها به طول انجاميد همسرش قدرى بى‌صبرى كرد و ايوب از آن ناراحت و دل آزرده شد[74]؛ امّا هيچ يك از اين مطالب مستند نيست.
به نقل تورات پس از آنكه خداوند ثروت و فرزندان ايوب را به وى باز گرداند 140 سال زندگى كرد و با 4 نسل بعد از خود زيست.[75] عمر او را جمعاً 200 سال دانسته‌اند.[76] وى در كنار همان چشمه‌اى كه با شست و شوى بدنش در آن بهبودى يافته بود مدفون شد.[77]

منابع

آثار البلاد و اخبار العباد؛ الابتلاء و اثره فى حيات المؤمنين؛ الاسرائيليات والموضوعات فى كتب التفسير؛ الاعلام؛ اعلام قرآن؛ بحارالانوار؛ البداية و النهايه؛ تاريخ‌الامم و الملوك، طبرى؛ التبيان فى تفسير القرآن؛ التحقيق فى كلمات القرآن الكريم؛ تفسير القمى؛ التفسير الكبير؛ تفسير نمونه؛ تفسير مبهمات القرآن؛ تنزيه الانبياء؛ جامع البيان عن تأويل آى القرآن؛ الجامع لاحكام القرآن، قرطبى؛ الدر المنثور فى التفسير بالمأثور؛ رحمة من‌الرحمن فى تفسير و اشارات القرآن؛ روض الجنان و روح الجنان؛ الطبقات الكبرى؛ عرائس المجالس فى قصص الانبياء؛ عصمة الانبياء؛ علل الشرايع؛ قاموس الكتاب المقدس؛ قصص الانبياء، نجار؛ قصص قرآن مجيد؛ الكامل فى التاريخ؛ كتاب الخصال؛ كتاب مقدس؛ الكشاف؛ كشف الاسرار و عدة الابرار؛ مجمع البيان فى تفسير القرآن؛ المحبر؛ مروج‌الذهب و معادن الجوهر؛ المعرب من‌الكلام الاعجمى؛ الميزان فى تفسيرالقرآن؛ نهاية‌الارب فى فنون الادب؛ واژه‌هاى دخيل در قرآن مجيد.
محمد خراسانى



[39]. المعرب، ص‌12؛ واژه‌هاى دخيل، ص‌134؛ قاموس الكتاب المقدس، ص‌146.
[40]. التحقيق، ج‌1، ص‌200، «ايوب».
[41]. قاموس الكتاب المقدس، ص‌146؛ الاعلام، ج‌2، ص‌36.
[42]. اعلام قرآن، ص‌234.
[43]. روض الجنان، ج‌13، ص‌259.
[44]. روض‌الجنان، ج13، ص259؛ الطبقات، ج1، ص46.
[45]. التحقيق، ج‌1، ص‌200.
[46]. الطبقات، ج‌1، ص‌46؛ البداية والنهايه، ج‌1، ص‌200.
[47]. تفسيرقرطبى، ج‌15، ص‌135؛ البداية والنهايه، ج‌1، ص‌200؛ بحار الانوار، ج‌12، ص‌352.
[48]. مبهمات القرآن، ج‌1، ص‌439؛ تاريخ طبرى، ج‌1، ص‌194.
[49]. روض الجنان، ج‌7، ص‌363؛ آثارالبلاد، ص‌253؛ نمونه، ج‌5‌، ص‌329.
[50]. كتاب مقدس، ايوب، 1‌ـ‌42.
[51]. قصص الانبياء، ص‌350؛ الاسرائيليات، ص‌281.
[52]. البداية والنهايه، ج1، ص201؛ الكامل، ج1، ص99؛ كشف‌الاسرار، ج‌6‌، ص‌289.
[53]. الكامل، ج‌1، ص‌99.
[54]. تنزيه الانبياء، ص‌93؛ الكشاف، ج‌4، ص‌97.
[55]. التفسير الكبير، ج‌8، ص‌175.
[56]. تفسير قمى، ج‌2، ص‌241؛ تنزيه‌الانبياء، ص‌94؛ مجمع‌البيان، ج‌8‌، ص‌364.
[57]. تنزيه‌الانبياء، ص95؛ الابتلاء، ص428؛ قصص‌الانبياء، ص‌350؛ عصمة الانبياء، ص‌191‌ـ‌192.
[58]. قصص الانبياء، ص‌350؛ الاسرائيليات، ص‌282.
[59]. الكشاف، ج‌4، ص‌97.
[60]. بحار الانوار، ج‌12، ص‌348.
[61]. كشف الاسرار، ج‌6‌، ص‌284؛ الدر المنثور، ج‌5‌، ص‌656‌.
[62]. عصمة‌الانبياء، ص‌189‌ـ‌190.
[63]. التبيان، ج7، ص271؛ ج‌8‌، ص567‌؛ تنزيه‌الانبياء، ص‌94.
[64]. علل الشرايع، ج‌1، ص‌95؛ الخصال، ص‌399.
[65]. الخصال، ص‌399‌ـ‌400.
[66]. كشف‌الاسرار، ج6‌، ص290؛ الكشاف، ج4، ص98؛ روض‌الجنان، ج‌13، ص‌267.
[67]. رحمة من الرحمن، ج‌3، ص‌142‌ـ‌143.
[68]. جامع‌البيان، مج‌12، ج‌23، ص‌198؛ مروج‌الذهب، ج1، ص45؛ مبهمات‌القرآن، ج‌2، ص‌435‌ـ‌436.
[69]. الكشاف، ج4، ص97؛ روض‌الجنان، ج16، ص283؛ مبهمات القرآن، ج‌2، ص‌436.
[70]. التفسير الكبير، ج‌9، ص‌399؛ الميزان، ج‌17، ص‌210.
[71]. تفسير قمى، ج‌2، ص‌243.
[72]. عرائس المجالس، ص‌144.
[73]. تفسير‌قمى، ج‌2، ص‌243؛ قصص قرآن مجيد، ص‌370؛ الدر المنثور، ج‌5‌، ص‌660‌.
[74]. مجمع البيان، ج‌8‌، ص‌365؛ عرائس المجالس، ص‌142‌ـ‌143.
[75]. كتاب مقدس، ايوب، 42: 12‌ـ‌17.
[76]. المحبر، ص‌5‌.
[77]. نهاية الارب، ج‌13، ص‌164.